loading...
قاتی پاتی
بابک بازدید : 3 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

روزي از روزها گروهي از قورباغه هاي کوچک تصميم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسيدن به نوک يک برج خيلي بلند بود. جمعيت زيادي براي ديدن مسابقه و تشويق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. کسي توي جمعيت باور نداشت که قورباغه هاي به اين کوچکي بتوانند به نوک برج برسند.
از بين جمعيت جمله هايي اين چنيني شنيده مي شد: «اوه، عجب کار مشکلي!!»، «اون ها هيچ وقت به نوک برج نمي رسند.» يا «هيچ شانسي براي موفقيت شان نيست. برج خيلي بلنده!» قورباغه هاي کوچک يکي يکي شروع به افتادن کردند به جز بعضي که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر مي رفتند. جمعيت هنوز ادامه مي داد: «خيلي مشکله! هيچ کس موفق نمي‌شه!» و تعداد بيشتري از قورباغه‌ها خسته مي شدند و از ادامه دادن منصرف.
ولي فقط يکي به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. اين يکي نمي خواست منصرف بشه! بالاخره بقيه از بالا رفتن منصرف شدند به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زياد تنها قورباغه اي بود که به نوک برج رسيد!
بقيه قورباغه‌ها مشتاقانه مي خواستند بدانند او چگونه اين کار رو انجام داده؟ اونا ازش پرسيدند که چطور قدرت رسيدن به نوک برج و موفق شدن رو پيدا کرده؟ مشخص شد که برنده مسابقه ناشنوا بوده!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 25
  • بازدید کلی : 422